جدول جو
جدول جو

معنی قرق هکردن - جستجوی لغت در جدول جو

قرق هکردن
امن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض کردن
تصویر قرض کردن
به وام گرفتن چیزی از کسی، وام گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرقر کردن
تصویر قرقر کردن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قر زدن
فرهنگ فارسی عمید
(دی یَهَْ کَ دَ)
رجوع به غرغر کردن شود
لغت نامه دهخدا
(فُ پَ دَ)
ورقه ورقه ساختن. مورق ساختن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دی کَ دَ)
ممانعت کردن. قدغن کردن. بازداشتن از آمدن و دخول و خروج. (ناظم الاطباء).
- قرق کردن جایی را، قدغن کردن آنجا را. منع کردن مردم را از رفت وآمد در آنجا.
رجوع به قرق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ دَ)
دریدن. پاره کردن:
چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت
برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا.
خاقانی.
در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد
کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند.
خاقانی.
گفت پس از چار مه که چادر من باد
خرقه کند بهر عرس جای جمال است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ دَ)
غرق کردن. در آب فروبردن. تغریق. اغراق. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ذیل اغراق) :
بر آن بادپایان با آفرین
به آب اندرون غرقه کردند زین.
فردوسی.
، فروبردن در آب و خفه کردن:
قوم فرعون همه را در تک دریا راند
آنگهی غرقه کندشان و نگون گرداند.
منوچهری.
وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست
این بحر بیکرانه و بی معبر.
ناصرخسرو.
از بحر غرقه کردن و سوز مخالفت
با هم موافقند به طبع آب و نار تیغ.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرق کردن
تصویر فرق کردن
اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض کردن
تصویر قرض کردن
بوام گرفتن چیزی از کسی عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آواز کردن کامیان و خروس: سحر که کرد شادی خروس طبعم قیق زدم بگوشه دستار لب گل تزریق
فرهنگ لغت هوشیار
خویستن هم آوای خویشتن خوی کردن، پاره دادن (پاره رشوه)، شرمساری بیرون آمدن عرق از بدن خوی کردن، پرداخت پول و مال با اکراه، رشوه دادن، خجل شدن خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تکاباندن در آب فرو کردن، کمان کشیدن به رسایی فرو بردن در آب و جز آن گذراندن آب از سر کسی یا چیزی، کشیدن کمان را بغایت. خلوت کردن جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورقه کردن
تصویر ورقه کردن
ورقه ورقه ساختن مورق ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
در آب فرو بردن غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرق کردن
تصویر قرق کردن
پهرختن ویژه کردن ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق کردن
تصویر فرق کردن
((~. کَ دَ))
امتیاز دادن، مشخص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرق کردن
تصویر قرق کردن
((قُ رُ. کَ دَ))
جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
Sweatiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
Immerse, Inundate, Overwhelm, Plunge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرو کردن، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشته کردن هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی
صدا زدن، با آوای رسا کسی را فراخواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
اماکنی را از ورود و دخالت یا استفاده غیر، مانع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن، درو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرهیز نمودن از خوردن خوراکی های زبان بار، پرهیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن و بریدن گیاهان و غنچه هانوعی هرس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
потливость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
погружать , затопить , подавлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
Schwitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
eintauchen, überfluten, überwältigen
دیکشنری فارسی به آلمانی